کد مطلب:95238 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

نهج البلاغه و اندیشه های کلامی











در نهج البلاغه در عین اینكه خداوند متعال با اوصاف كمالیه توصیف شده است، هر گونه صفت «مقارن» و زائد بر ذات نفی شده است. از طرف دیگر، همچنانكه می دانیم اشاعره طرفدار صفات زائد بر ذاتند و معتزله هر گونه صفت را نفی می كنند.


الاشعری بازدیاد قائله
و قال بالنیابه المعتزله


همین امر سبب شده كه بعضی بپندارند آنچه در نهج البلاغه در این زمینه آمده است در عصرهای متأخرتر ساخته شده و تحت تاثیر افكار معتزلی بوده است، و حال آنكه اگر فردی اندیشه شناس باشد می فهمد در نهج البلاغه كه صفت نفی می شود، صفت محدود نفی می شود[1] و صفت نامحدود برای ذات نامحدود مستلزم عینیت ذات با صفات است نه انكار صفات آنچنانكه معتزله پنداشته اند، و اگر معتزله به چنین اندیشه ای رسیده بودند هرگز نفی صفات نكرده و قائل به «نیابت» ذات از صفات نمی شدند.

و همچنین است آنچه در خطبه 228 درباره حدوث كلام

[صفحه 85]

پروردگار آمده است. ممكن است توهم شود كه آنچیزی كه در این خطبه آمده است مربوط است به بحث در قدم و حدوث قرآن كه مدتها بازار داغی در میان متكلمین اسلامی داشت و آنچه در نهج البلاغه آمده است در آن عصرها یا عصرهای بعدتر الحاق شده است. ولی اندك دقت معلوم می دارد كه بحث نهج البلاغه درباره حدوث و قدم قرآن- كه یك بحث بی معنی است- نیست، بلكه درباره «امر» تكوینی و اراده انشائی پروردگار است. علی می فرماید امر پرودگار و اراده انشائی پروردگار فعل اوست و به همین دلیل حادث و متاخر از ذات است و اگر قدیم و در مرتبه ذات باشد مستلزم ثانی و شریك برای ذات است:

«یقول لمن اراد كونه كن فیكون، لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و انما كلامه سبحانه فعل منه انشأه و مثله لم یكن من قبل ذلك كائنا، و لو كان قدیما لكان الها ثانیا».

یعنی هر چه را بخواهد باشد می گوید «باش»! پس وجود می یابد، این گفتن، آوازی كه دروازه گوشها را بكوبد و یا فریادی كه شنیده شود، نیست، سخن او فعل او است، و چون فعل او است حادث است و در مرتبه قبل موجود نبوده است و اگر قدیم باشد خدای دوم خواهد بود.

به علاوه، روایاتی كه در این زمینه از علی علیه السلام رسیده است و فقط برخی از آنها در نهج البلاغه جمع شده است روایاتی مسند است و به زمان خود آن حضرت متصل می شود، بنابراین چه جای تردید است؟

[صفحه 86]

و اگر شباهتی میان كلمات علی علیه السلام و برخی سخنان معتزله مشاهده شود احتمالی كه باید داده شود اینست كه معتزله از آن حضرت اقتباس كرده اند.

متكلمین اسلامی عموما (اعم از شیعی و سنی، اشعری یا معتزلی) محور بحثهای خود را «حسن و قبح عقلی» قرار داده اند. این اصل كه جز یك اصل عملی اجتماعی بشری نیست از نظر متكلمین در عالم الوهیت نیز جاری است و بر سنن تكوین هم حكومت می كند. ولی ما در سراسر نهج البلاغه كوچكترین اشاره و استنادی به این اصل نمی بینیم، همچنانكه در قرآن نیز اشاره ای بدان نیست، و اگر افكار و عقاید متكلمین در نهج البلاغه راه یافته بود در درجه اول می بایست پای این اصل باز شده باشد.


صفحه 85، 86.








    1. در خطبه اول نهج البلاغه قبل از آنكه بفرماید: «و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه» می فرماید: «الذی لیس لصفته حد محدود و لا نعت موجود».